شبهای پرماجرا
نویسنده:
نیکلای گوگول
مترجم:
فریدون شفایی
امتیاز دهید
مجموعه داستان
✔️ از متن کتاب:
وقتیکه فیلسوف شیب وحشتناک آن را دید و مسافرت دیشب خود را به یاد آورد، پیش خود فکر کرد که یا اسب های ارباب بسیار زیرک و عاقلند یا آنکه قزاقان کله خری بوده اند که در آن مستی و خماری توانسته اند با ارابه تا این پایین بیایند و پرت نشوند. فیلسوف در بلند ترین نقطه حیاط ایستاده بود. وقتیکه برگشت در پشت خود منظره ای مخالف پیش یافت. آبادی با شیب ملایمی تا دامن دشت کشیده می شد و چمنزارهای وسیع تا آنجا که چشم کار می کرد ادامه داشت. سبزی روشن آنها هرچه دورتر می گردید تاریک تر می شد و آبادی های اطراف از دور سیاهی می زدند. در طرف راست این چمنزارها سلسله جبالی کشیده شده بود. دنیپر چون خط براقی به چشم می خورد…
بیشتر
✔️ از متن کتاب:
وقتیکه فیلسوف شیب وحشتناک آن را دید و مسافرت دیشب خود را به یاد آورد، پیش خود فکر کرد که یا اسب های ارباب بسیار زیرک و عاقلند یا آنکه قزاقان کله خری بوده اند که در آن مستی و خماری توانسته اند با ارابه تا این پایین بیایند و پرت نشوند. فیلسوف در بلند ترین نقطه حیاط ایستاده بود. وقتیکه برگشت در پشت خود منظره ای مخالف پیش یافت. آبادی با شیب ملایمی تا دامن دشت کشیده می شد و چمنزارهای وسیع تا آنجا که چشم کار می کرد ادامه داشت. سبزی روشن آنها هرچه دورتر می گردید تاریک تر می شد و آبادی های اطراف از دور سیاهی می زدند. در طرف راست این چمنزارها سلسله جبالی کشیده شده بود. دنیپر چون خط براقی به چشم می خورد…
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1393/04/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شبهای پرماجرا